جدول جو
جدول جو

معنی نقره کار - جستجوی لغت در جدول جو

نقره کار
کسی که پیشه اش ساختن اشیا و ظروف از نقره است، نقره ساز، آنکه اشیا و ظروف را آب نقره می دهد
تصویری از نقره کار
تصویر نقره کار
فرهنگ فارسی عمید
نقره کار(نَ رِ / رَ)
عبدالله بن محمد بن احمد حسینی نیشابوری، ملقب به جمال الدین و مشهور به نقره کار، از ادیبان و فاضلان قرن هشتم هجری قمری است و به سال 776 هجری قمری درگذشته است، او راست: شرح تسهیل، شرح شافیۀ ابن حاجب، شرح منارالانوار نسفی، العباب فی شرح اللباب در نحو. (از ریحانه الادب ج 4 ص 228). رجوع به کشف الظنون و معجم المطبوعات ص 775 و الدررالکامنه ج 2 ص 286 شود
لغت نامه دهخدا
نقره کار(نُ رَ / رِ)
آنکه از نقره ظروف و آلات و زیورها سازد. که ظروف را آب نقره دهد. نقره ساز
لغت نامه دهخدا
نقره کار
نقره سازی. عمل و شغل نقره ساز. کسی که اشیا وظروف نقره سازد نقره ساز، کسی که اشیا و ظروف را آب نقره دهد مفضض
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقره کاری
تصویر نقره کاری
شغل و عمل نقره کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقره کوب
تصویر نقره کوب
آنکه مفتول یا پولک نقره بر اشیا نصب می کند، چیزی که بر آن مفتول یا پولک نقره کوبیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقره فام
تصویر نقره فام
سفید مانند نقره، به رنگ نقره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قره کهر
تصویر قره کهر
اسبی که به رنگ قهوه ای سیر باشد
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
کار تیره. کار سخت و مشکل:
به پیش آمد اکنون یکی تیره کار
که آن را نشاید که داریم خوار.
فردوسی.
، بدکار. بدسرشت. سیاهکار:
آینۀ خاک تیره کار چه بینی
ز آینۀتیره نور کار نیابی.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ کَ)
ده کوچکی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار که در 123 هزارگزی باختر لار واقع است. سکنۀ آن 20 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
منقط. منقوط. بانقطه. (یادداشت مؤلف). خجک دار. خالدار. حرفی که بر زبر یا زیر آن نقطه باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ طَ / طِ)
مانند نقطه. چون نقطه:
اگر خطت کمر بندد به خونم
نیابی نقطه وار از خط برونم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
سپیدپا:
گشته غدیر از ته بط نقره سای
زو بط زرپای شده نقره پای.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
در تداول عامه، جریمۀ نقدی. جزای نقدی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
کنایه از سپید. (آنندراج) :
گشته غدیر از ته بط نقره سای
زو بط زرپای شده نقره پای.
امیرخسرو (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
نقره گون. به رنگ نقره. نقره ای. نقره رنگ. سیم فام. سیمگون
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ / رِ)
ندا، و آن نصف میل است و میل ثلث فرسنگ است، پس نعره وار شش یک فرسنگ باشد. (یادداشت مؤلف) ، مسافتی که آوازۀ نعره ای بدانجای رسد:
اسبی دارم که نعره واری
طی می نکند به یک شبانروز.
نزاری.
هنوز نعره واری راه نرفته بودند که باد سختی برخاست. (تاریخ نگارستان).
که دردامان کوه و کوهساری
که تاکوه است از آنجا نعره واری.
وحشی
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ دَ / دِ)
ناآزموده. ناشی. نامجرب. بی تجربه. (یادداشت مؤلف). مقابل کرده کار.
- امثال:
نکرده کار را مبر به کار
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ / رِ)
کسی که کار بی مانند یا بسیار عجیب کند. (فرهنگ نظام). کننده کارهای خارق عادت و صانع قابل. (ناظم الاطباء). آنکه از وی کار نادر و غریب به وقوع آید. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه. در 41هزارگزی جنوب شرقی ده شیخ، 5هزارگزی قلعۀ میرآباد، و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و یکصد تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، صیفی، توتون، لبنیات، مختصر میوه جات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
محبوب شوخ و شنگ. دربرهان بهمین معنی آمده، بر وزن لاله زار بی شاهدی و صاحب فرهنگ رشیدی شاهد ذیل را آورده است:
چو شاپور آمد اندر چارۀ کار
دلم را پاره کرد آن پارۀکار.
نظامی.
و پیداست که پارۀ کار را باید به اضافه خواند نه بر وزن لاله زار
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
عمل نقره کار:
رخ زردم کند در اشکباری
گهی زرکوبی و گه نقره کاری.
نظامی.
بر عطارد ز نقره کاری دست
رنگی از کوزۀ رصاصی بست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقره کاری
تصویر نقره کاری
عمل و شغل نقره کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقره داغ
تصویر نقره داغ
نکره داغ بد گند پول چای پارک پاره جریمه پولی پول داغ، باج رشوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقره ساز
تصویر نقره ساز
کسی که اشیا و ظروف نقره سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقره فام
تصویر نقره فام
نقره ای، نقره گون، سیمگون
فرهنگ لغت هوشیار
نقره کار: نکره کوب نکره کار آنکه نقره بر آلات مختلف نصب کند. (زرکوب)، آنچه که بر آن نقره کار گذاشته باشند مخمل نقره کوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادره کار
تصویر نادره کار
شگفتی آفرین کسی که کارهای عجیب یابی مانند انجام دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره کار
تصویر دوره کار
چرخه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاره کار
تصویر پاره کار
محبوب شوخ و شنگ
فرهنگ لغت هوشیار
دیلدار دارای نقطه. یا حرف نقطه دار. حرفی از حروف الفبا که در بالا یا پایین نقطه دارد مانند: ب ت، دارای خال خجک دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقره داغ
تصویر نقره داغ
جریمه و تاوان سخت (پولی) که فراموش نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نحوه کار
تصویر نحوه کار
روش کار
فرهنگ واژه فارسی سره
منقوط
متضاد: غیرمنقوط
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جریمه ی پولی، تنبیه سخت
فرهنگ گویش مازندرانی